سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

چگونه باشیم؟

دیشب یازدهمین سالگرد عقد ما بود در محضر آقا. چون بچه ها را برده بودیم پارک نرسیدم دیشب این کار را انجام بدهم. امروز از صبح نشستم و نوار صحبت های آقا را پیاده کردم. می دانم دوستانی هستند که حتما از این رهنمودهای حکیمانه و شیرین استفاده خواهند کرد. من سعی کردم عین سخنان ایشان را بنویسم. فقط بعضی جاها از کروشه [] استفاده کردم و چند کلمه ای را اضافه کردم تا متن مفهوم باشد. چون لحن صمیمانه ی ایشان در بیان گویا بود ولی شاید متن نارسا می شد. بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله اقراراً بِنِعمَتِه و لا اله الا الله اخلاصاً لوَحدانیّته والصّلاة و السّلام علی آشرف بریّتِه و علی آصفیاءِ مِن عِترَتِه و بعد فقد کان من فَضلِ الله علی الأنام آن آغناهُم بالح...
16 خرداد 1392

ساعت اداری!

ساعت حدودا یک نیمه شب است و ما داریم آماده خوابیدن می شویم. محمد حسین رفته یک کاغذ و خودکار آورده، نشسته کنار میز، میگوید: من جلسه دارم.
8 خرداد 1392

آن ور بام

به نظر روان شناسان پدیده ای وجود دارد به نام شی انتقالی که به مسئله خواب بچه ها مربوط می شود. بعضی بچه ها دوست دارند یکی از اسباب بازی ها یا اشیاء محبوبشان را با خود توی رختخوابشان ببرند تا بتوانند راحت تر و با آرامش بیشتری از عالم بیداری به دنیای خواب فرو بروند. مثلا یک خرس عروسکی یا یک پتو می تواند شی انتقالی باشد. تا این جای قضیه مشکلی نیست اما وقتی محمد حسین چند تا ماشین صدادار، تفنگ، سوئیچ ( که خودش سوژه ای است و باید مفصلا در موردش بنویسم)، عینک، کتاب ها و ... را با خودش می آورد توی تخت ما پهن می کند، مسئله واقعا به مشکل تبدیل می شود. تصورش را بکنید در حالی که سه تایی عین بادمجان توی ماهیتابه خوابیده ایم، به سختی پهلو به پهلو می شوم و...
6 خرداد 1392
1